از تحقیر پرسپولیس تا خوش آمدگویی به امپراطور سرخ...
هیچ حسی نداشتم تا قبل بازی... از بعد شکست مقابل استقلال اهواز و 2 ساعت نشستن تو تاریکی هیچ حسی نداشتم. پر بودم از بیتفاوتی، حتی چند باری هم گفتم دلم نمیخواد ببریم. اما ته قلبم اینجوری نبود... میخواستم واسه 90دقیقه هم که شده حس کنم دوباره همون پرسپولیس رؤیایی بچگیهام رو دارم...
بازی رو به پیشنهاد یکی از بچهها با 5 تا آیةالکرسی شروع میکنم. استرس و لرزیدن دستهای خواهرم حتی اثری نذاشت تو بیتفاوتی بیسابقهی من! گل که میخوریم دلم میلرزد و با خودم زمزمه میکنم نکنه...!! اما بلافاصله با حس بد و فکر بدتری که این روزها از بازیکنان اومده تو ذهنم میگم نه! حمله میکنن! خوب بازی میکنن که بقیه تیمها شاید پسندشون کنن و سال بعد منتشون رو از سر ما بردارن!
گل دوم که زده میشه بیاختیار میخندم، خندههای عصبی که دیگه کنترلش دست خودم نیست... از توی هال صدای یک عاشق 60 ساله میاد که جونش هم پای این تیم گذاشته! با صدای حرص خوردنهای بابا به خودم میام. شروع میکنم به دعا، هنوز به وسطهای دعا نرسیدم که گل سوم... نخیر، اشتباه میکردم! این حقیقی اصلا شبیه احمدرضا نیست...
رو به قبله مینشینم و به خیال خودم زل میزنم به خدا! پشت سر خواهرم سر سجاده دعای توسل میخونه که بغضش میشکنه و من فقط به خدا نگاه میکنم، گنگم، خستهام، تکتک مویرگهای سرم منقبض شده. مامان نگران میاد تو اتاق و به ما نگاه میکنه. نگاهش رو میدوزه به من که برخلاف عادت همیشهام حتی یک قطره اشک هم نریختم و فقط سقف رو نگاه میکنم!
نیمه که شروع میشه با خودم میگم این نیمه، نیمهی وینگاداست! از حرف خودم خندهام میگیره! وینگادا؟ بشری که از روز اومدنش تا حالا فقط انرژی منفی داده به من؟ کسی که نخواستم یک بار هم روی نیمکت تیم محبوبم ببینمش؟ که هربار نیمکت رو نشون داده من چشمهایم رو بستم؟
گل چهارم رو که میخوریم سیل Sms میاد و Sms میزنم... تاوان کدوم گناه و ناسپاسی ما بودن این جماعت؟ چطور حقیرمون کردن...
کاپیتان افشین کبود شده و ناخن میخوره و احمدرضا سر تکون میده و من خیره شدم به پدری که با وجود آسم و بیماری قلبی داره دومین پاکت سیگار رو دود میکنه و مدام از خودم میپرسم اگر علی کریمی نبود؟ و مدام تکرار میکنم خدایا! بسه دیگه بسه!!
از لحظهی گل پنجم نمیدونم چرا قیافهی امپراتور حک میشه جلو چشم من، کاش حداقل کاپیتان افشین سرمربی میموند. ما که با اون خوب نتیجه میگرفتیم. بهتر از الان حداقل! بعد یاد قدرنشناسی هوادارها میفتم و پشیمون میشم... نه! حق ما جماعت بیمعرفت همینه!
گل! جادوگر انقدر یک تنه رفت جلو که بالاخره زد! واسه اولین بار که بعد گل پرسپولیس خونه سوت و کور شده... مامان یک دم زیر لب ذکر میگه و به نوبت خیره میشه به ما! و من دوباره قیافهی امپراتور میاد جلوی چشمهام... مردی که بعد 6سال نه فقط قهرمانی که خیلی چیزهای باارزشتر از اون برای من و پرسپولیس من آورده بود و ما در عوض با یک قلب شکسته بدرقهاش کردیم.
صدای سوت میاد. بازی تموم شده انگار. خیره میشم به تلویزیون. هنوز هم نمیفهمم نیکبخت و توره چه حرکت مفیدی در طول این چند بازی انجام دادند؟ دلم واسه قداست پیراهن سرخ و پاکی میفته که روزگاری تن چه بزرگمردانی بود و حالا بر تن چه بیغیرت هایی!
پرسپولیس مقدس و با عظمت من با 5 گل جلوی 1 مشت عرب تحقیر شده و به نظر نمیاد به جز چند نفر کک کسی از آقایون گزیده شده باشه! به هرحال فوتبال فقط در زمین است. بله!! من هوادار دیوانهام که تمام زندگیم در این 90 دقیقه لعنتی و این ساق پای آقایان خلاصه شده و من هنوز به یک سؤال فکر میکنم:
یعنی ممکن هست امپراتور پشت سر پرسپولیس آه کشیده باشه؟
********************
همین الان اخبار اعلام کرد که افشین قطبی سرمربی تیم ملی ایران شد!
کار خدا را میبینی؟ این صندلی گشت و گشت تا رسید به امپراتور! نه، جای حق را نمیشود گرفت!
خدایا شکرت! آقای امپراتور خوش آمدی...!